پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

من و دلبندم

این روزها ...

سلام عزیز دل مامان الان دقیقا 17 روزه که با شیر مامانی خداحافظی کردی و خداروشکر خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرشو میکردم باهاش کنار اومدی. غذا خوردنت از اون روز خیلی بهتر شده. صبحانه و نهار و شامو کامل میخوری. میان وعده هاتو گاهی میخوری گاهی نه. بستنی خیلی دوست داری وقتی هوس میکنی میری کنار فریزر و بهش اشاره میکنی که یعنی بستنی بده. به هندونه هم میگی نِ نو نه. میذارم تو بشقاب و واست ریز ریز میکنم. چنگال میدم دستت خودت همه اشو تا ته میخوری به شکلاتم میگی بیلی بیلی بیشتر حرفامونو دیگه کامل متوجه میشی. مثلا بگم فلان چیز و بیار یا فلان کارو بکن انجام میدی. اخ قربون دختر حرف گوش کنم بشمممممم رفت و امدمون با یکی از دخترداییام بیشتر...
18 خرداد 1392

18 ماهگی

بعد از یه غیبت طولانی بالاخره اومدم. اینترنتم یه مدت قطع بود نشد بیام برات بنویسم عزیز دلم 18 ماهگی و کابوس واکسن بالاخره تموم شد. فقط شب اول تب داشتی و تا دو روز شل شلی راه میرفتی پات درد میکرد ولی بعد از دو روز دیگه کاملا خوب شده بودی  فکر میکردم خیلی سخت تر از اینا باشه ولی خداروشکر همه چی خوب بود. یه کار مهم دیگه که انجام دادم و مدتها بود بهش فکر میکردم جریان از شیر گرفتنت بود. اگه زودتر انجامش نمیدادم هوا گرم میشد و اذیت میشدی واسه همین اول خرداد دیگه تصمیممو گرفتم. صبح که بیدار شدی طبق معمول شیر خوردی و بعدش دیگه تعطیلللللللل روشون چسب زدم بار اول که دیدیش با تعجب نگاه کردی گفتم می می اوخ شده مامان تو هم میگفتی هیییییی با ...
4 خرداد 1392
1